کشیدی دلم را به سویی که باید
رسیدم به آن آرزویی که باید
امیدم به دریای لطف کریم است
ندارم اگر آبرویی که باید
نسیمی نصیبم کن از کربلایت
بگیرد تنم عطر و بویی که باید
یکی چشم ِخیسم ، یکی چشم ِ لطفت
دو چشم اند در گفت وگویی که باید
به نیزه ، به خنجر ، بدهکارم ای عشق!
سری را که قطعا ، گلویی که باید
رسیدم رسیدم به وقت نمازت
ندارم ندارم وضویی که باید
*عنوان، مصرعی است از آقای علی محمد مودب
*اللّهم اجعلنى أخشاک کأنّى أراک