سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه بالای سرت بود، سرت بالا بود
کوچه ها ساکت و در سینه ی تو غوغا بود
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
سهمت از بزم فقط نان و کمی خرما بود
رفتی از میکده تا مسجد و تکبیر زدی
«معجز عیسویت در لب شکر خا بود»
«حالتی رفت که محراب به فریاد آمد»
سنگ از پشت نماز شب تو پیدا بود
«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی»
وَ چه بی ذوق جهانی که علی(ع) تنها بود!
عمق این چاه کجا و غم این آه کجا
که فقط آینه ی غربت تو زهرا(س) بود
«طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد»
هرکه با حب تو آمد به میان از ما بود
«مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم»
کاش یک گوشه از ایوان نجف اینجا بود


نوشته شده در  دوشنبه 94/6/16ساعت  4:50 صبح  توسط زهرا بشری موحد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جبهه ی ما نداشت آتش بس
محرم
مناجات
راهی که از سر گرفتیم
دوبیتی فاطمی
برای «فتح خون»
هر بار مشهد می آیم
برای همسرم
این است حال زائر دلتنگ سامرا
صفرنامه
بشنو از نَی غربت دزفول را
جهت ثبت در تاریخ
از امشب آب خوردن سخت میشه
مَثَل الإمام مَثَل الکعبه
برای شحنه ی نجف
[همه عناوین(63)]