سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 با باد گرچه زوزه کشان حرف می زنیم
با آب با زبان روان حرف می زنیم
از دشت،  سر به زیر گذر می کنیم بعد
با کوه های در فوران حرف می زنیم
در سایه سار ِ دامنه هایی  که  ساکتند
با شاخه های بید جوان حرف می زنیم
ای ابر سرخ! قهر مکن با زمین! ببار!
قدری صبور باش! بمان! حرف می زنیم!
تا آشتی کنند درختان و برگ ها 
هر سال با بهار و خزان حرف می زنیم
 با باغچه ، نفس به نفس آه می کشیم
با غنچه ها دهان به دهان حرف می زنیم
از هرچه دیده ایم  همانند کودکان 
با آب و تاب ، با هیجان حرف می زنیم
 دنیا سکوت کرده ولی ما که شاعریم
اندازه ی تمام جهان حرف می زنیم
بعد از جهان و باد و درختان و آب  و خاک
دیوانه ایم  ؛ با خودمان حرف می زنیم


نوشته شده در  پنج شنبه 92/12/1ساعت  6:36 عصر  توسط زهرا بشری موحد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جبهه ی ما نداشت آتش بس
محرم
مناجات
راهی که از سر گرفتیم
دوبیتی فاطمی
برای «فتح خون»
هر بار مشهد می آیم
برای همسرم
این است حال زائر دلتنگ سامرا
صفرنامه
بشنو از نَی غربت دزفول را
جهت ثبت در تاریخ
از امشب آب خوردن سخت میشه
مَثَل الإمام مَثَل الکعبه
برای شحنه ی نجف
[همه عناوین(63)]